بریدهای از کتاب مرگ شادمانه اثر آلبر کامو
1403/11/4
صفحۀ 43
_چه حرفها میزنی، در سن ما که عشق و عاشقی دیگر مفهومی ندارد. از همدیگر خوشمان میآید، همین و بس. بعدها که آدم پیر میشود و دیگر کاری از دستش ساخته نیست، به کسی دل میبندد. در سن ما آدم گمان میکند عاشق شده است، همین. دیگر چه انتظاری داری.
_چه حرفها میزنی، در سن ما که عشق و عاشقی دیگر مفهومی ندارد. از همدیگر خوشمان میآید، همین و بس. بعدها که آدم پیر میشود و دیگر کاری از دستش ساخته نیست، به کسی دل میبندد. در سن ما آدم گمان میکند عاشق شده است، همین. دیگر چه انتظاری داری.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.