بریدههای کتاب چراغ های آبی یوکوهاما Vallensa 1403/7/2 چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 107 0 0 🩵💫safa 1404/5/2 چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 15 لحظهای سکوت. انگار نه انگار که عمر یک آدم در یک آن به سر رسیده. فقط سکوت. 0 5 🩵💫safa 1404/5/5 چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 29 0 6 🩵💫safa 2 روز پیش چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 464 0 5 🩵💫safa 2 روز پیش چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 470 " بچه که بودم، یه بار با بابام رفتم شکار گوزن. چند ساعت پشت بوتهها قایم شدیم تا بالاخره سروکلهی یکیشون پیدا شد. بابام شلیک کرد، ولی گوزن یه جوری پرید که انگار تیر از پشت رد شده بود. داد و بیدار راه انداختم که تیرت خطا رفت! تیرت خطا رفت! ولی بابام سرش رو تکون داد و به لکههای خون روی زمین اشاره کرد. رد خون رو گرفتیم و یادم نیست چقدر راه رفتیم. از چند تا زمین بزرگ رد شدیم. تا اون موقع نمیدونستم یه حیوون اینقدر میتونه خونریزی کنه و زنده بمونه. بالاخره جنازهش رو یه جا پیدا کردیم. بابام گفت: گوزن به هر حال وقتی صدای تیر رو بشنوه میپره. چون آخرین پیام مغز به بدنش اینه که فرار کن. بدن هم اطاعت میکنه، حتی اگه مرده باشه. " لحظهای به دستهای رنگ و رو رفته و پینه بستهاش نگاه کرد. " هنوزم گاهی یاد اون گوزن میافتم. بعد به خودم میگم انگار ما فرقی با اون گوزن نداریم. همهمون رو میگم. مدام داریم لاشهمون رو از اینور به اونور میکشیم، با اینکه خیلی وقته مردهایم و دیگه نمیتونیم کاریش بکنیم." 0 9 🩵💫safa 2 روز پیش چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 484 0 2 🩵💫safa 2 روز پیش چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 496 عکس گرفتن یعنی زندگی، یعنی همه چیز ادامه داشت، یعنی همهچیز آنقدر مهم بود که ارزش ثبت کردن داشت. 0 3 Vallensa 1403/7/2 چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 109 مکس وبر میگه آدمیزاد حیوونیه که توی تار های معنایی که خودش تنیده گیر افتاده 0 2 Vallensa 1403/7/2 چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 106 0 1 فاطیما 1403/8/19 چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 350 وقتی عاشق کسی میشی ، ناخودآگاه اولین قدم رو برای از دست دادنش برمیداری... 0 23
بریدههای کتاب چراغ های آبی یوکوهاما Vallensa 1403/7/2 چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 107 0 0 🩵💫safa 1404/5/2 چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 15 لحظهای سکوت. انگار نه انگار که عمر یک آدم در یک آن به سر رسیده. فقط سکوت. 0 5 🩵💫safa 1404/5/5 چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 29 0 6 🩵💫safa 2 روز پیش چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 464 0 5 🩵💫safa 2 روز پیش چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 470 " بچه که بودم، یه بار با بابام رفتم شکار گوزن. چند ساعت پشت بوتهها قایم شدیم تا بالاخره سروکلهی یکیشون پیدا شد. بابام شلیک کرد، ولی گوزن یه جوری پرید که انگار تیر از پشت رد شده بود. داد و بیدار راه انداختم که تیرت خطا رفت! تیرت خطا رفت! ولی بابام سرش رو تکون داد و به لکههای خون روی زمین اشاره کرد. رد خون رو گرفتیم و یادم نیست چقدر راه رفتیم. از چند تا زمین بزرگ رد شدیم. تا اون موقع نمیدونستم یه حیوون اینقدر میتونه خونریزی کنه و زنده بمونه. بالاخره جنازهش رو یه جا پیدا کردیم. بابام گفت: گوزن به هر حال وقتی صدای تیر رو بشنوه میپره. چون آخرین پیام مغز به بدنش اینه که فرار کن. بدن هم اطاعت میکنه، حتی اگه مرده باشه. " لحظهای به دستهای رنگ و رو رفته و پینه بستهاش نگاه کرد. " هنوزم گاهی یاد اون گوزن میافتم. بعد به خودم میگم انگار ما فرقی با اون گوزن نداریم. همهمون رو میگم. مدام داریم لاشهمون رو از اینور به اونور میکشیم، با اینکه خیلی وقته مردهایم و دیگه نمیتونیم کاریش بکنیم." 0 9 🩵💫safa 2 روز پیش چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 484 0 2 🩵💫safa 2 روز پیش چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 496 عکس گرفتن یعنی زندگی، یعنی همه چیز ادامه داشت، یعنی همهچیز آنقدر مهم بود که ارزش ثبت کردن داشت. 0 3 Vallensa 1403/7/2 چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 109 مکس وبر میگه آدمیزاد حیوونیه که توی تار های معنایی که خودش تنیده گیر افتاده 0 2 Vallensa 1403/7/2 چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 106 0 1 فاطیما 1403/8/19 چراغ های آبی یوکوهاما نیکولاس اوبرگون 3.8 5 صفحۀ 350 وقتی عاشق کسی میشی ، ناخودآگاه اولین قدم رو برای از دست دادنش برمیداری... 0 23