بریده‌های کتاب برایم بسوز (میراث پنهان 1)

آنان که بیشتر از همه دوستمان دارند؛بیشتر از همه دروغ میگویند،چرا که زندگی جاده ای پر دست انداز و چاله چوله است و آن ها می خواهند تا جای ممکن، مسیر را برایمان هموار کنند؛

((من آتشم... برایم بسوز.))

دفعه ی بعد که کسی رو کشتم ، دوست ندارم جوری باشه که بترسوندت .

«من نمیخوام بمیرم. » قرار بود سر سخت و قوی باشم اما تمام چیزی که آن لحظه داشتم در موردش فکر میکردم این بود که چقدر زنده بودن را دوست دارم. تقریبا هیچ کاری با زندگی ام نکرده بودم...

جذب پسر های بد شدن یک چیز بود-چیزی که خیلی ان را تجربه نکرده بودم-اما جذب مرد های بد شدن یک چیز دیگر بود. مد روگان واقعا مرد بدی بود.

مد روگان گفت:«خیله‌خب.ذهنت و درگیر کرده و من نیاز دارم که درست کار کنی و حواست جمع باشه.پس بیا حلش کنیم،کدوم بخشش ناراحتت کرده؟»

«من آتشم... برایم بسوز.»