بریدهای از کتاب از چیزی نمی ترسیدم: زندگی نامه خود نوشت قاسم سلیمانی 1335 تا 1357 اثر قاسم سلیمانی
1402/7/3
صفحۀ 55
دیدم بهرام هم حرفهای شبیه حرفهای علی یزدانپناه می زند؛ اما نه از فساد شاه، بلکه از ظلم شاه که؛ مردم را میگیرند، زندانی میکنند و میکُشند. شاه اجازه نمی دهد روضه امام حسین علیهالسلام خوانده شود. من که از کودکی با روضه امام حسین علیهالسلام رشد کرده بودم و از اول سال تا مهرجان، فصل کوچ ایل، در انتظار روضهخونیها بودم، با صدای بلند گفتم:(غلط میکنه!) با این کلمه، رنگ بهرام مثل گچ سفید شد. با دستپاچگی گفت:(میخوای بگیرنِمون؟)
دیدم بهرام هم حرفهای شبیه حرفهای علی یزدانپناه می زند؛ اما نه از فساد شاه، بلکه از ظلم شاه که؛ مردم را میگیرند، زندانی میکنند و میکُشند. شاه اجازه نمی دهد روضه امام حسین علیهالسلام خوانده شود. من که از کودکی با روضه امام حسین علیهالسلام رشد کرده بودم و از اول سال تا مهرجان، فصل کوچ ایل، در انتظار روضهخونیها بودم، با صدای بلند گفتم:(غلط میکنه!) با این کلمه، رنگ بهرام مثل گچ سفید شد. با دستپاچگی گفت:(میخوای بگیرنِمون؟)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.