بریدۀ کتاب
1402/7/16
4.3
60
صفحۀ 116
به نظر میرسید که چشمان فندقی رنگش با همه بد بختی های ممکن آشنا گشته و از پلکان رنج و درد چندان بالا رفته بود که به مراحل عالی آرامش و درک فوق بشری رسیده بود . پندا ری این دژ خانواده و پناه تسخیر ناپذیر نقش خود را به خوبی شناخته ،پذیرفته و با شادی به پایان می برد .و چون بابا توم و فرزندانش نمیتوانستند رنج و هراسی را بپذیرند ،مگر زمانی که او بدان تن در داده باشد خو گرفته بود که از پذیرش هر رنج و هراسی سرباز زند . و چون هر حادثه ی خوشی رخ میداد همه به او نگاه میکردند و شادی را در او میجستند عادت کرده بود حتی بدون علل کافی بخندد .
به نظر میرسید که چشمان فندقی رنگش با همه بد بختی های ممکن آشنا گشته و از پلکان رنج و درد چندان بالا رفته بود که به مراحل عالی آرامش و درک فوق بشری رسیده بود . پندا ری این دژ خانواده و پناه تسخیر ناپذیر نقش خود را به خوبی شناخته ،پذیرفته و با شادی به پایان می برد .و چون بابا توم و فرزندانش نمیتوانستند رنج و هراسی را بپذیرند ،مگر زمانی که او بدان تن در داده باشد خو گرفته بود که از پذیرش هر رنج و هراسی سرباز زند . و چون هر حادثه ی خوشی رخ میداد همه به او نگاه میکردند و شادی را در او میجستند عادت کرده بود حتی بدون علل کافی بخندد .
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.