بریده‌ای از کتاب ماه در آینه اثر امیر مرادحاصل

ماه در آینه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 41

اسم سرطان را که شنیدم، مثل آن بود که خنجری را محکم در قلبم فرو کنند. جیغ کوتاهی کشیدم .همه نگاه‌ها به طرف من برگشت . خانم زمانی مرا به آرامش و سکوت وت می‌کرد، اما چه می‌توانستم بکنم دست ،خودم نبود.

اسم سرطان را که شنیدم، مثل آن بود که خنجری را محکم در قلبم فرو کنند. جیغ کوتاهی کشیدم .همه نگاه‌ها به طرف من برگشت . خانم زمانی مرا به آرامش و سکوت وت می‌کرد، اما چه می‌توانستم بکنم دست ،خودم نبود.

5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.