بریده‌ای از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان اثر مهدی سحابی

! Se Mo Ha !

! Se Mo Ha !

1403/11/22

بریدۀ کتاب

صفحۀ 380

... یک ساعت بعد، برگشت. اودت در خانه بود؛ به او گفت که پیش‌تر هم، هنگامی‌که او زنگ زد، در خانه اما خوابیده بود؛ صدای زنگ بیدارش کرد، حدس زد که باید سوان باشد، به دنبالش شتافت، اما او رفته بود. صدای ضربه‌ی پنجره را هم شنیده بود. سوان در این گفته در جا آن بخش جزئی از یک رخداد واقعی را شناخت که دروغ‌گویان غافلگیر شده برای تسکین خود آن را در دروغی که می‌بافند می‌گنجانند، با این خیال که در آن جا می‌افتد و شباهتش به حقیقت را در آن جا می‌اندازد. البته، هر بار که اودت کاری کرده بود که نمی‌خواست از آن سخن بگوید، آن را در ژرفای درونش پنهان می‌کرد. اما همین که خود را در برابر کسی می‌دید که می‌خواست به او دروغ بگوید آشفته می‌شد، افکارش در هم می‌پریشید، توانایی چاره‌سازی و استدلالش از کار می‌افتاد، سرش انگار تهی می‌شد، اما لازم بود که چیزی بگوید و دقیقاً همان چیزی را در دسترس می‌یافت که خواسته بود پنهان کند، که چون حقیقت داشت، تنها همان باقی بود ...

... یک ساعت بعد، برگشت. اودت در خانه بود؛ به او گفت که پیش‌تر هم، هنگامی‌که او زنگ زد، در خانه اما خوابیده بود؛ صدای زنگ بیدارش کرد، حدس زد که باید سوان باشد، به دنبالش شتافت، اما او رفته بود. صدای ضربه‌ی پنجره را هم شنیده بود. سوان در این گفته در جا آن بخش جزئی از یک رخداد واقعی را شناخت که دروغ‌گویان غافلگیر شده برای تسکین خود آن را در دروغی که می‌بافند می‌گنجانند، با این خیال که در آن جا می‌افتد و شباهتش به حقیقت را در آن جا می‌اندازد. البته، هر بار که اودت کاری کرده بود که نمی‌خواست از آن سخن بگوید، آن را در ژرفای درونش پنهان می‌کرد. اما همین که خود را در برابر کسی می‌دید که می‌خواست به او دروغ بگوید آشفته می‌شد، افکارش در هم می‌پریشید، توانایی چاره‌سازی و استدلالش از کار می‌افتاد، سرش انگار تهی می‌شد، اما لازم بود که چیزی بگوید و دقیقاً همان چیزی را در دسترس می‌یافت که خواسته بود پنهان کند، که چون حقیقت داشت، تنها همان باقی بود ...

3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.