بریده‌ای از کتاب مشعلی در برابر شب اثر صبا طاهر

کیمیا

کیمیا

6 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 391

«خداجون. فکر می‌کردم بهم گفتی عاشق داستانی. تا حالا داستان ماجراجویی‌ای رو شنیدی که با یه نقشه‌ی عاقلانه پیش بره؟» «خب... نه». «فکر می‌کنی به‌خاطر چیه؟» چیزی به ذهنم نمی‌رسد. «چون... اوم، چون...» دوباره می‌خندد. می‌گوید: «چون نقشه‌های عاقلانه هیچ‌وقت نتیجه نمی‌دن، دختر جون. فقط دیوونگی‌ها نتیجه می‌دن».

«خداجون. فکر می‌کردم بهم گفتی عاشق داستانی. تا حالا داستان ماجراجویی‌ای رو شنیدی که با یه نقشه‌ی عاقلانه پیش بره؟» «خب... نه». «فکر می‌کنی به‌خاطر چیه؟» چیزی به ذهنم نمی‌رسد. «چون... اوم، چون...» دوباره می‌خندد. می‌گوید: «چون نقشه‌های عاقلانه هیچ‌وقت نتیجه نمی‌دن، دختر جون. فقط دیوونگی‌ها نتیجه می‌دن».

8

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.