بریدۀ کتاب
1403/1/30
صفحۀ 30
این شما و تقدیر آدمی در پنج بیت..! درختان را هنوز ای برف! شوق برگ و باری هست زمستان گرچه طولانی ست، آخر نوبهاری هست مرا در قلب خود کشتی و از دنیای خود راندی گمان می کردم ای بی رحم بین ما قراری هست تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو ولی ای بی وفا از بی وفا هم انتظاری هست چو در قلب تو میتازند بعد از من رقيبانم به یاد آور که در صحرای آغوشت مزاری هست اگر یک عمر هم در بستر آرامشت باشی بدان ای رود در پایان راهت آبشاری هست
این شما و تقدیر آدمی در پنج بیت..! درختان را هنوز ای برف! شوق برگ و باری هست زمستان گرچه طولانی ست، آخر نوبهاری هست مرا در قلب خود کشتی و از دنیای خود راندی گمان می کردم ای بی رحم بین ما قراری هست تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو ولی ای بی وفا از بی وفا هم انتظاری هست چو در قلب تو میتازند بعد از من رقيبانم به یاد آور که در صحرای آغوشت مزاری هست اگر یک عمر هم در بستر آرامشت باشی بدان ای رود در پایان راهت آبشاری هست
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.