بریدهای از کتاب جوان خام اثر فیودور داستایفسکی
1403/5/24
صفحۀ 48
من خدای مهربان را دوست دارم...من ایمان دارم، تا جایی که میتوانم ایمان دارم، اما آن موقع واقعاً خشمگین بودم. به فرض هم که رفتار سبکسرانهای در پیش گرفتم، عمدی بود چون ناراحت بودم _ به علاوه، اساس اعتراض من همانقدر جدی بود که از آغاز جهان بوده. میگفتم: "اگر ذات متعالی وجود دارد و دارای وجودی متشخص است و نوعی روح جاری خلقت یعنی نوعی سیال نیست (زیرا درک آن مشکلتر از قبل است)، پس کجاست؟" بیگمان ابلهانه بود پسر عزیزم، اما میدانی که تمام مجادله ها به این جا ختم میشود.
من خدای مهربان را دوست دارم...من ایمان دارم، تا جایی که میتوانم ایمان دارم، اما آن موقع واقعاً خشمگین بودم. به فرض هم که رفتار سبکسرانهای در پیش گرفتم، عمدی بود چون ناراحت بودم _ به علاوه، اساس اعتراض من همانقدر جدی بود که از آغاز جهان بوده. میگفتم: "اگر ذات متعالی وجود دارد و دارای وجودی متشخص است و نوعی روح جاری خلقت یعنی نوعی سیال نیست (زیرا درک آن مشکلتر از قبل است)، پس کجاست؟" بیگمان ابلهانه بود پسر عزیزم، اما میدانی که تمام مجادله ها به این جا ختم میشود.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.