بریدۀ کتاب

شوهر باشی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 16

و انگار چیزی بنا کرد به جنبیدن در میان خاطراتش ، چیزی مثل یک کلمه‌ی آشنا که ناگهان بی‌دلیل از یاد رفته است و با تمام توان می‌کوشی آن را به یاد بیاوری. به خوبی آن را می‌دانی و می‌دانی که می‌دانی، معنای دقیقش را هم می‌دانی ، درست نوک زبانت است، اما هر چی با آن کلنجار می‌روی ، به هیچ وجه آن را به یاد نمی‌آوری.

و انگار چیزی بنا کرد به جنبیدن در میان خاطراتش ، چیزی مثل یک کلمه‌ی آشنا که ناگهان بی‌دلیل از یاد رفته است و با تمام توان می‌کوشی آن را به یاد بیاوری. به خوبی آن را می‌دانی و می‌دانی که می‌دانی، معنای دقیقش را هم می‌دانی ، درست نوک زبانت است، اما هر چی با آن کلنجار می‌روی ، به هیچ وجه آن را به یاد نمی‌آوری.

169

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.