بریده‌ای از کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز اثر لوسی مود مونتگمری

آنی شرلی در گرین گیبلز
بریدۀ کتاب

صفحۀ 251

آنی بدون توجه به گفتگوی آن ها آرنجش را به قاب پنجره تکیه داد، گونه نرمش را روی کف دستش گذاشت، و همانطور که به سقف خانه ها و گنبد باشکوه خورشیدِ درحال غروب خیره شده بود، رویاهایش را از دوران خوش بینیِ جوانی به آینده‌ی پیش رویش پرواز داد. آینده از آنِ او بود. او سال ها فرصت داشت تا از همه امکاناتی که زندگی برایش فراهم می‌کرد بهره ببرد. آینده‌ای که هر سالش چون گل سرخی نوید بخش بر حلقه گل نامیرای زندگی‌اش افزوده می‌شد.

آنی بدون توجه به گفتگوی آن ها آرنجش را به قاب پنجره تکیه داد، گونه نرمش را روی کف دستش گذاشت، و همانطور که به سقف خانه ها و گنبد باشکوه خورشیدِ درحال غروب خیره شده بود، رویاهایش را از دوران خوش بینیِ جوانی به آینده‌ی پیش رویش پرواز داد. آینده از آنِ او بود. او سال ها فرصت داشت تا از همه امکاناتی که زندگی برایش فراهم می‌کرد بهره ببرد. آینده‌ای که هر سالش چون گل سرخی نوید بخش بر حلقه گل نامیرای زندگی‌اش افزوده می‌شد.

48

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.