بریده‌ای از کتاب سووشون اثر سیمین دانشور

حانیه

حانیه

1404/6/15

بریدۀ کتاب

صفحۀ 19

به رختخواب که آمد، پاهای گرم و پشمالود یوسف که به پاهای سردش خورد و دست بزرگ او که پشتانهایش را نوازش کرد و پایین‌تر که آمد همه‌چیز را فراموش کرد. همه را فراموش کرد. اما در گوشش صدای آرام ریزش آب از آب‌نمایی می‌آمد که از روی گلهای سرخ روشن می‌گذشت و پیش‌نظرش یک کشتی پر‌گل، نقش می‌بست که کشتی جنگی هم نبود.

به رختخواب که آمد، پاهای گرم و پشمالود یوسف که به پاهای سردش خورد و دست بزرگ او که پشتانهایش را نوازش کرد و پایین‌تر که آمد همه‌چیز را فراموش کرد. همه را فراموش کرد. اما در گوشش صدای آرام ریزش آب از آب‌نمایی می‌آمد که از روی گلهای سرخ روشن می‌گذشت و پیش‌نظرش یک کشتی پر‌گل، نقش می‌بست که کشتی جنگی هم نبود.

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.