بریده‌ای از کتاب رستم و ضحاک اثر مهدی صلح جو

بریدۀ کتاب

صفحۀ 13

🔹 «در بنِ آن ظلمت بی‌کران، چشم بسته بود. هوا به سختی در آن فضا جریان می‌یافت… اما میل دیوانه‌واری به حرکت داشت. در آن تاریکی مطلق، به جای اندیشه در خون‌هایی که به ناحق ریخته بود، تنها به رهایی فکر می‌کرد.» 📖 خان اول | رستم و ضحاک 🎯 آغاز ماجرا در تاریکی مطلق… اما امید هنوز زنده است. 🖤 گناه، ریشه در توجیه دارد…

🔹 «در بنِ آن ظلمت بی‌کران، چشم بسته بود. هوا به سختی در آن فضا جریان می‌یافت… اما میل دیوانه‌واری به حرکت داشت. در آن تاریکی مطلق، به جای اندیشه در خون‌هایی که به ناحق ریخته بود، تنها به رهایی فکر می‌کرد.» 📖 خان اول | رستم و ضحاک 🎯 آغاز ماجرا در تاریکی مطلق… اما امید هنوز زنده است. 🖤 گناه، ریشه در توجیه دارد…

4

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.