بریدۀ کتاب

او؛ تفسیر سوره مبارکه توحید
بریدۀ کتاب

صفحۀ 20

عُمری گذشت و راه نبُردم به کوی دوست‏ ‏‏مجلس تمام گشت و ندیدیم روی دوست‏ ‏‏گلشن مُعطّر است سراپا ز بویِ یار‏ ‏گشتیم هر کُجا نشنیدیم بوی دوست‏ ‏‏هر جا که می روی ز رُخ یار روشن است‏ خفّاش وار راه نبُردیم سوی دوست‏ ‏‏می‌خوارگانِ دل‌شده ساغر گرفته اند‏ ما را نَمی نصیب نشد از سبوی دوست‏ ‏‏گوش من و تو وصف رُخ یار نشنود‏ ور نه جهٰان ندارد جُز گفتگوی دوست‏ ‏‏با عاقلان بگو که رُخ یار ظاهر است‏ کاوش بس است این همه در جُستجوی دوست‏ ‏‏ساقی ز دست یار به ما باده می دهد‏ ‏‏برگیر می تو نیز ز دستِ نکویِ دوست‏

عُمری گذشت و راه نبُردم به کوی دوست‏ ‏‏مجلس تمام گشت و ندیدیم روی دوست‏ ‏‏گلشن مُعطّر است سراپا ز بویِ یار‏ ‏گشتیم هر کُجا نشنیدیم بوی دوست‏ ‏‏هر جا که می روی ز رُخ یار روشن است‏ خفّاش وار راه نبُردیم سوی دوست‏ ‏‏می‌خوارگانِ دل‌شده ساغر گرفته اند‏ ما را نَمی نصیب نشد از سبوی دوست‏ ‏‏گوش من و تو وصف رُخ یار نشنود‏ ور نه جهٰان ندارد جُز گفتگوی دوست‏ ‏‏با عاقلان بگو که رُخ یار ظاهر است‏ کاوش بس است این همه در جُستجوی دوست‏ ‏‏ساقی ز دست یار به ما باده می دهد‏ ‏‏برگیر می تو نیز ز دستِ نکویِ دوست‏

3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.