بریدهای از کتاب مرگ به وقت بهار اثر مرسه رودوردا
3 روز پیش
صفحۀ 115
... و بعد آتششان میزدیم. آتش صدای جیغ برگها را بلند میکرد. جیغشان آهسته بود، سوت کشیدنشان از آن آهستهتر، و بعد در ستونهایی از دود آبیرنگ به هوا میرفتند. هوا و همهی خانهها پر میشد از بوی برگ سوخته. هوا پر میشد از بوی توقف هستی.
... و بعد آتششان میزدیم. آتش صدای جیغ برگها را بلند میکرد. جیغشان آهسته بود، سوت کشیدنشان از آن آهستهتر، و بعد در ستونهایی از دود آبیرنگ به هوا میرفتند. هوا و همهی خانهها پر میشد از بوی برگ سوخته. هوا پر میشد از بوی توقف هستی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.