بریده‌ای از کتاب جان شیفته: جلد اول و دوم اثر رومن رولان

بریدۀ کتاب

صفحۀ 526

خانم کایو، بیوه زن طبقه‌ی پنجم. نزدیک شصت سال دارد. خود او سی و سه ساله و پسرکش هشت نه ساله بود که پدر مرد. از آن زمان، آن دو بی‌‌آن که از هم جدا شوند با یکدیگر زندگی کرده‌اند. طی ده سال، به گمانم، یک روز به تمامی برایشان نگذشت که زیر یک سقف نبوده باشند. پنداری، زن و شوهری پیر. زیرا، اگر چه پسر خانم کایو، هکتور، به چهل سالگی هم نرسیده است، از هم اکنون سر و روی یک کارمند بازنشسته دارد. «زندگیش پیش از آن که آغاز شده باشد به پایان رسیده است.» او از سرنوشت خود گله‌ای ندارد. نمی‌خواهد سرنوشت دیگر داشته باشد.

خانم کایو، بیوه زن طبقه‌ی پنجم. نزدیک شصت سال دارد. خود او سی و سه ساله و پسرکش هشت نه ساله بود که پدر مرد. از آن زمان، آن دو بی‌‌آن که از هم جدا شوند با یکدیگر زندگی کرده‌اند. طی ده سال، به گمانم، یک روز به تمامی برایشان نگذشت که زیر یک سقف نبوده باشند. پنداری، زن و شوهری پیر. زیرا، اگر چه پسر خانم کایو، هکتور، به چهل سالگی هم نرسیده است، از هم اکنون سر و روی یک کارمند بازنشسته دارد. «زندگیش پیش از آن که آغاز شده باشد به پایان رسیده است.» او از سرنوشت خود گله‌ای ندارد. نمی‌خواهد سرنوشت دیگر داشته باشد.

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.