بریده‌ای از کتاب شب های روشن اثر فیودور داستایفسکی

Elyad

Elyad

1404/5/30

بریدۀ کتاب

صفحۀ 24

من با ترس گفتم: ((تاریخچه مو!تاریخچه مو!اما کی بهت گفته که من تاریخچه دارم؟من تاریخچه ای ندارم...)) زن با خنده حرفش را قطع کرد: ((پس چطور زندگی کردی اگه تاریخچه ای نداری؟)) ((من مطلقا بدون تاریخچه هستم!به قول معروف،در زندگی خودم بودم و خودم،یعنی کاملا تنهای تنها،سراسر تنها.میدونی معنی تنها بودن چیه؟)) ((چه جور تنهایی؟منظورت اینه که هرگز کسی رو ندیدی؟)) ((اوه، نه.من مردم رو البته میبینم؛اما باز تنها هستم))

من با ترس گفتم: ((تاریخچه مو!تاریخچه مو!اما کی بهت گفته که من تاریخچه دارم؟من تاریخچه ای ندارم...)) زن با خنده حرفش را قطع کرد: ((پس چطور زندگی کردی اگه تاریخچه ای نداری؟)) ((من مطلقا بدون تاریخچه هستم!به قول معروف،در زندگی خودم بودم و خودم،یعنی کاملا تنهای تنها،سراسر تنها.میدونی معنی تنها بودن چیه؟)) ((چه جور تنهایی؟منظورت اینه که هرگز کسی رو ندیدی؟)) ((اوه، نه.من مردم رو البته میبینم؛اما باز تنها هستم))

11

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.