بریدهای از کتاب منم یه مادرم اثر لطیفه نجاتی
1403/12/26
صفحۀ 255
بسیجی وقتی اربابش، وقتی استادش، وقتی رهبرش میگه آتش به اختیار، دیگه آروم نمیشینه. یه روز اومد خونه و به من گفت: «مامان میدونی حکم آتش به اختیار رو چه وقتی میدن؟!» گفتم: «کِی میدن عزیزم؟» گفت: «وقتی بین فرمانده و سرباز فاصله بیفته، فرمانده آتش به اختیار میده. سرباز هرجا احساس نیاز کرد، باید از ولایت حمایت کنه، باید بره!» بچه من با دست خالی رفت!
بسیجی وقتی اربابش، وقتی استادش، وقتی رهبرش میگه آتش به اختیار، دیگه آروم نمیشینه. یه روز اومد خونه و به من گفت: «مامان میدونی حکم آتش به اختیار رو چه وقتی میدن؟!» گفتم: «کِی میدن عزیزم؟» گفت: «وقتی بین فرمانده و سرباز فاصله بیفته، فرمانده آتش به اختیار میده. سرباز هرجا احساس نیاز کرد، باید از ولایت حمایت کنه، باید بره!» بچه من با دست خالی رفت!
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.