بریده‌ای از کتاب راهپیمایی اشک ها اثر مهدی میرکیایی

درسا

درسا

دیروز

بریدۀ کتاب

صفحۀ 11

«وقتی اسپانیایی‌ها سرخپوستان را با چاقو مجروح می‌کردند و یا تکه‌هایی از بدن آنها را می‌بریدند تا تیزی شمشیرهایشان را امتحان کنند، هیچ فکر بدی در سر نداشتند... . روزی دو نفر از این هموطنان به دو نوجوان سرخپوست رسیدند که هر کدام یک طوطی داشتند. آنها طوطی‌ها را گرفتند و سر نوجوان‌ها را بریدند؛ به همین سادگی... فقط برای تفریح... زن‌هایی که در مزارع کار می‌کردند غذایشان آن‌قدر کم و بد بود که هیچ شیری نداشتند تا به نوزادانشان بدهند. بسیاری از آن‌ها که از گریهٔ کودکشان ناامید و درمانده می‌شدند، او را در آب خفه میکردند»

«وقتی اسپانیایی‌ها سرخپوستان را با چاقو مجروح می‌کردند و یا تکه‌هایی از بدن آنها را می‌بریدند تا تیزی شمشیرهایشان را امتحان کنند، هیچ فکر بدی در سر نداشتند... . روزی دو نفر از این هموطنان به دو نوجوان سرخپوست رسیدند که هر کدام یک طوطی داشتند. آنها طوطی‌ها را گرفتند و سر نوجوان‌ها را بریدند؛ به همین سادگی... فقط برای تفریح... زن‌هایی که در مزارع کار می‌کردند غذایشان آن‌قدر کم و بد بود که هیچ شیری نداشتند تا به نوزادانشان بدهند. بسیاری از آن‌ها که از گریهٔ کودکشان ناامید و درمانده می‌شدند، او را در آب خفه میکردند»

13

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.