بریدهای از کتاب پدر: تراژدی در سه پرده اثر آوگوست استریندبرگ
1403/5/20
صفحۀ 99
لارا (پیش او میرود و دستش را میگذارد روی پیشانی او): یعنی چه؟ مرد و گریه؟ سروان: بله، من مردم و دارم گریه میکنم. مگر مرد چشم ندارد؟ مگر دست و پا و حس و عاطفه و شور و احساس ندارد؟... پس چرا مرد نباید ناله کند یا اشک بریزد؟ فقط بخاطر این که کارِ مردانهیی نیست؟ چرا کارِ مردانهیی نیست؟
لارا (پیش او میرود و دستش را میگذارد روی پیشانی او): یعنی چه؟ مرد و گریه؟ سروان: بله، من مردم و دارم گریه میکنم. مگر مرد چشم ندارد؟ مگر دست و پا و حس و عاطفه و شور و احساس ندارد؟... پس چرا مرد نباید ناله کند یا اشک بریزد؟ فقط بخاطر این که کارِ مردانهیی نیست؟ چرا کارِ مردانهیی نیست؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.