بریده‌ای از کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است اثر فردریک بکمن

بریدۀ کتاب

صفحۀ 51

آن‌ها وحشی و خون‌خوار هستند و اگر یکی‌شان کسی را نیش بزند، طرف نمی‌میرد، بلای بدتری به سرش می‌آید: تخیلش را از دست می‌دهد. تخیل از توی زخم بیرون می‌جهد و آدم غم زده و تهی باقی می‌ماند. بعد هر روز پژمرده‌تر و پژمرده‌تر می‌شود، تا جایی که بدنش به یک پوسته تبدیل می‌شود. تا جایی که دیگر حتی یک قصه هم یادش نمی‌آید.

آن‌ها وحشی و خون‌خوار هستند و اگر یکی‌شان کسی را نیش بزند، طرف نمی‌میرد، بلای بدتری به سرش می‌آید: تخیلش را از دست می‌دهد. تخیل از توی زخم بیرون می‌جهد و آدم غم زده و تهی باقی می‌ماند. بعد هر روز پژمرده‌تر و پژمرده‌تر می‌شود، تا جایی که بدنش به یک پوسته تبدیل می‌شود. تا جایی که دیگر حتی یک قصه هم یادش نمی‌آید.

18

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.