بریدۀ کتاب

Srafil

1402/9/11

نامه ای از زندان بیرمنگام
بریدۀ کتاب

صفحۀ 42

هنگام تحریم اتوبوس زن سالخوره شگفت انگیزی داشتیم که با محبت خواهر پولارد صدایش میکردیم زنی فوق العاده و حدوداً هفتاد و دو ساله بود و در آن سن هنوز داشت کار میکرد. در زمان تحریم هر روز پیاده تا محل کارش میرفت و برمی گشت. او همان کسی بود که روزی یک نفر جلویش را گرفت و از او پرسید: نمیخواهید سوار شوید؟ و او گفت: «نه» و بعد راننده حرکت کرد و دوباره ایستاد و فکر کرد و کمی دنده عقب گرفت و گفت: «خب، خسته نیستید؟ و آن زن گفت پایم خسته هستند اما روحم در آرامش است.»

هنگام تحریم اتوبوس زن سالخوره شگفت انگیزی داشتیم که با محبت خواهر پولارد صدایش میکردیم زنی فوق العاده و حدوداً هفتاد و دو ساله بود و در آن سن هنوز داشت کار میکرد. در زمان تحریم هر روز پیاده تا محل کارش میرفت و برمی گشت. او همان کسی بود که روزی یک نفر جلویش را گرفت و از او پرسید: نمیخواهید سوار شوید؟ و او گفت: «نه» و بعد راننده حرکت کرد و دوباره ایستاد و فکر کرد و کمی دنده عقب گرفت و گفت: «خب، خسته نیستید؟ و آن زن گفت پایم خسته هستند اما روحم در آرامش است.»

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.