بریده‌ای از کتاب ترس مرد فرزانه اثر پاتریک راتفاس

بریدۀ کتاب

صفحۀ 358

گفت : تو بندر امن من در یه دریای توفانی و بی انتهایی، ... گفتم : تو هم موسیقی گوشنواز اتاقی در دوردستی. گفت : چه قشنگ ! تو یه کیک غیرمنتظره در یه بعدازظهر بارونی هستی. گفتم : تو مرهمی هستی که زهر رو از قلبم بیرون میکشه؛) :)))

گفت : تو بندر امن من در یه دریای توفانی و بی انتهایی، ... گفتم : تو هم موسیقی گوشنواز اتاقی در دوردستی. گفت : چه قشنگ ! تو یه کیک غیرمنتظره در یه بعدازظهر بارونی هستی. گفتم : تو مرهمی هستی که زهر رو از قلبم بیرون میکشه؛) :)))

8

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.