بریده‌ای از کتاب شگفتی! اثر آر.جی. پالاسیو

𝐕

𝐕

1402/6/11

بریدۀ کتاب

صفحۀ 2

پزشک ها از شهر های دور آمدند فقط برای این که مرا ببیند بالای تخت من می ایستند و آنچه را که می بینند باور نمی کنند و میگویند من یکی از شگفتی های خداوند هستم

پزشک ها از شهر های دور آمدند فقط برای این که مرا ببیند بالای تخت من می ایستند و آنچه را که می بینند باور نمی کنند و میگویند من یکی از شگفتی های خداوند هستم

3

19

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.