بریده‌ای از کتاب جمعیت و طنزیم خانواده اثر ایمان دمیری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 14

زن با نگاه غضبناک به خانم وکیل تشر زد که:《برو اون‌ور تر بشین. چی میخوای کنار شوهر من؟》 خانم وکیل،درمانده و مستأصل گفت:《خانم محترم! من وکیل ایشون هستم، قانوناً حق دارم...》 زن این بار عصبانی تر از بار قبل وسط حرف خانم وکیل پرید:《هر کی میخوای باش. این آقا زن داره. غلط کرده،رفته وکیل خانم گرفته. اصلاً غلط کرده رفته شکایت تمکین کرده. من امروز بر می گردم خونه تا ببینم دیگه مرگش چیه...》

زن با نگاه غضبناک به خانم وکیل تشر زد که:《برو اون‌ور تر بشین. چی میخوای کنار شوهر من؟》 خانم وکیل،درمانده و مستأصل گفت:《خانم محترم! من وکیل ایشون هستم، قانوناً حق دارم...》 زن این بار عصبانی تر از بار قبل وسط حرف خانم وکیل پرید:《هر کی میخوای باش. این آقا زن داره. غلط کرده،رفته وکیل خانم گرفته. اصلاً غلط کرده رفته شکایت تمکین کرده. من امروز بر می گردم خونه تا ببینم دیگه مرگش چیه...》

7

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.