بریده‌ای از کتاب تماما مخصوص اثر عباس معروفی

تینا

تینا

1402/6/28

بریدۀ کتاب

صفحۀ 117

دﻟﻢ می‌ خواست او ﺣﺮف ﺑﺰﻧﺪ و من ﺳﺎکت ﺑﻪ در و دﻳﻮار ﻧﮕﺎ ه ﻛﻨﻢ؛ به ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻓﺮوﺷﮕﺎه ﻫﺎ، ﺑﻪ ﺑﺮ ف ، به خیسی ﺧﻴﺎﺑﺎن، ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎی ﻛﺸﻨﺪه. و ﭼﻘﺪر خالی ﺑﻮدم ؛ ﺧﺎلی و ﭘﻮک..‌

دﻟﻢ می‌ خواست او ﺣﺮف ﺑﺰﻧﺪ و من ﺳﺎکت ﺑﻪ در و دﻳﻮار ﻧﮕﺎ ه ﻛﻨﻢ؛ به ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻓﺮوﺷﮕﺎه ﻫﺎ، ﺑﻪ ﺑﺮ ف ، به خیسی ﺧﻴﺎﺑﺎن، ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎی ﻛﺸﻨﺪه. و ﭼﻘﺪر خالی ﺑﻮدم ؛ ﺧﺎلی و ﭘﻮک..‌

1

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.