بریدهای از کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی
4 ساعت پیش
صفحۀ 168
آن وقت دلش برای آن ماهی بزرگ سوخت که چیزی نخورده است و غصه ای که برای او میخورد در تصمیمش به کشتن او کمترین فتوری پدید نیاورد از خود پرسید این ماهی خوراک چند تا آدم را میدهد؟ آیا آدم ها لیاقت خوردن او را دارند؟ ،نه هرگز ندارند. این جور که از رفتار و از وقارش پیداست هیچکس لیاقت خوردن او را ندارد.
آن وقت دلش برای آن ماهی بزرگ سوخت که چیزی نخورده است و غصه ای که برای او میخورد در تصمیمش به کشتن او کمترین فتوری پدید نیاورد از خود پرسید این ماهی خوراک چند تا آدم را میدهد؟ آیا آدم ها لیاقت خوردن او را دارند؟ ،نه هرگز ندارند. این جور که از رفتار و از وقارش پیداست هیچکس لیاقت خوردن او را ندارد.
(0/1000)
Amirhossein Modares
4 ساعت پیش
0