بریده‌ای از کتاب دختر ایران اثر ستاره فرمانفرماییان

بریدۀ کتاب

صفحۀ 585

پایان فصل شانزدهم با این وجود حتی در آن دقایق که انباشته از خشک بودم آنچه از آن زن فقیر که مادرم را فریب داد آموختم به یاد آوردم و اذعان کردم اگر کسی در جامعه‌ای زندگی کند که به او اجازه اندیشیدن به چیزی نمیدهند، نمی‌تواند به چیزی غیر از بقای خود فکر کند. البته شاید هم ایرانیان در پیمان کشی منحصربفرد نباشند. آیا واقعا می‌توانستم به همه آنچه ساخته بودم پشت کنم؟... اما می‌دانستم در جنگی طولانی که خواست من نبود شکست خوردم و دیگر هرگز به موسسه باز نخواهم گشت. می‌دانستم که اگر اشرفی هم این کار را نکند، تاریخ ایران مرا شکست میدهد.

پایان فصل شانزدهم با این وجود حتی در آن دقایق که انباشته از خشک بودم آنچه از آن زن فقیر که مادرم را فریب داد آموختم به یاد آوردم و اذعان کردم اگر کسی در جامعه‌ای زندگی کند که به او اجازه اندیشیدن به چیزی نمیدهند، نمی‌تواند به چیزی غیر از بقای خود فکر کند. البته شاید هم ایرانیان در پیمان کشی منحصربفرد نباشند. آیا واقعا می‌توانستم به همه آنچه ساخته بودم پشت کنم؟... اما می‌دانستم در جنگی طولانی که خواست من نبود شکست خوردم و دیگر هرگز به موسسه باز نخواهم گشت. می‌دانستم که اگر اشرفی هم این کار را نکند، تاریخ ایران مرا شکست میدهد.

5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.