بریدهای از کتاب شهر فراموشی اثر کوری آن هایدو
1403/9/5
صفحۀ 15
چند وقتی بود که لبخند مامان را ندیده بودم. به خاطر همین دلم میخواهد لبخندش را از روی صورتش بردارم و در جایی امن مثل جیبم بگذارم.
چند وقتی بود که لبخند مامان را ندیده بودم. به خاطر همین دلم میخواهد لبخندش را از روی صورتش بردارم و در جایی امن مثل جیبم بگذارم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.