بریدهای از کتاب کارگران دریا اثر ویکتور هوگو
2 روز پیش
صفحۀ 249
تزویر و ریا سی سال تمام بر روان این مرد سنگینی کرده بود. در باطن مردی شریر بود که با پرهیزکاری و فضیلت جفت شده بود و چون شویی که به اجبار با زنی ازدواج کند، از پرهیزکاری و تقوا تنفر و انزجار داشت. از روزی که پای به سن مردی نهاده بود به بزهکاری علاقه پیدا کرده بود. اما به ناخواه نقاب سنگین پرهیزکاری به روی خود زده بود. در باطن دیو بود، در کالبد مردی پاک. جان دزد و غارتگر داشت. دزدی دریای با ظاهری آراسته بود. در زندان شرافت و تابوت مومیایی پاکدلی محبوس بود. بال و پر فرشتگان بر دوش داشت و بال فرشتگان برای آدمی پست و بدخواه، باریست سخت و دردانگیز... کلوبن کابوس تبهکاری بود اما مجسمه پاکی و درستی مینمود.
تزویر و ریا سی سال تمام بر روان این مرد سنگینی کرده بود. در باطن مردی شریر بود که با پرهیزکاری و فضیلت جفت شده بود و چون شویی که به اجبار با زنی ازدواج کند، از پرهیزکاری و تقوا تنفر و انزجار داشت. از روزی که پای به سن مردی نهاده بود به بزهکاری علاقه پیدا کرده بود. اما به ناخواه نقاب سنگین پرهیزکاری به روی خود زده بود. در باطن دیو بود، در کالبد مردی پاک. جان دزد و غارتگر داشت. دزدی دریای با ظاهری آراسته بود. در زندان شرافت و تابوت مومیایی پاکدلی محبوس بود. بال و پر فرشتگان بر دوش داشت و بال فرشتگان برای آدمی پست و بدخواه، باریست سخت و دردانگیز... کلوبن کابوس تبهکاری بود اما مجسمه پاکی و درستی مینمود.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.