بریدهای از کتاب باز هم وینی پو اثر آلن الگزاندر میلن
1404/4/25
صفحۀ 4
وقتی رسید دید که پیگلت روی مبل او نشسته است. همانطور ایستاد و کلهاش را خاراند. نمیدانست که توی خانه خودش است یا خانه پیگلت. گفت: سلام پیگلت. فکر کردم رفتی بیرون. پیگلت گفت: نه. این تویی که رفتی بیرون پو. پو گفت: که اینطور. فکرش را میکردم که یکی از ما بیرون رفته باشد.
وقتی رسید دید که پیگلت روی مبل او نشسته است. همانطور ایستاد و کلهاش را خاراند. نمیدانست که توی خانه خودش است یا خانه پیگلت. گفت: سلام پیگلت. فکر کردم رفتی بیرون. پیگلت گفت: نه. این تویی که رفتی بیرون پو. پو گفت: که اینطور. فکرش را میکردم که یکی از ما بیرون رفته باشد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.