بریدهای از کتاب در سینه ات نهنگی می تپد اثر عرفان نظرآهاری
1404/4/19
صفحۀ 58
بهار که بیاید، دیگر رفتهام، بهار، بهانه رفتن است. حق با هدهد است که میگفت: رفتن زیباتر است، ماندن شکوهی ندارد؛ آن هم پشت این سنگریزههای طلب. گیرم که ماندم و باز بالبال زدم، توی خاک توی خاطره، توی گذشته و گِل. گیرم که بالم را هزار سال دیگر هم بسته نگه داشتم، بالهای بسته اما طعم اوج را کی خواهد چشید؟
بهار که بیاید، دیگر رفتهام، بهار، بهانه رفتن است. حق با هدهد است که میگفت: رفتن زیباتر است، ماندن شکوهی ندارد؛ آن هم پشت این سنگریزههای طلب. گیرم که ماندم و باز بالبال زدم، توی خاک توی خاطره، توی گذشته و گِل. گیرم که بالم را هزار سال دیگر هم بسته نگه داشتم، بالهای بسته اما طعم اوج را کی خواهد چشید؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.