بریده‌ای از کتاب شب های روشن اثر فیودور داستایفسکی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 108

یک پرتو آفتاب بود، که لحظه‌ای از سینه‌ی ابری گذشته و دوباره زیر ابری باران‌دار پنهان شده و دنیا را سراسر در چشمم تاریک و غم‌انگیز کرده بود.

یک پرتو آفتاب بود، که لحظه‌ای از سینه‌ی ابری گذشته و دوباره زیر ابری باران‌دار پنهان شده و دنیا را سراسر در چشمم تاریک و غم‌انگیز کرده بود.

9

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.