بریدۀ کتاب

zahra

1403/5/7

تنهای بزرگ
بریدۀ کتاب

صفحۀ 17

او همیشه جمله‌هایش را ناتمام رها می‌کرد، گویی می‌ترسید صدای افکار ترسناک و افسرده کنندهٔ خودش را بشنود.

او همیشه جمله‌هایش را ناتمام رها می‌کرد، گویی می‌ترسید صدای افکار ترسناک و افسرده کنندهٔ خودش را بشنود.

4

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.