بریده‌ای از کتاب زیبا صدایم کن اثر فرهاد حسن زاده

طیبه اژه ای

طیبه اژه ای

19 ساعت پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 26

«راسی راسی فرار کردی؟» همان‌جور که به جلو خیره بود گفت: «یه دیوونه هیچ‌وقت فرار نمی‌کنه.» گفتم: «یعنی فرار نکردی؟» گفت: «تو فکر می‌کنی من دیوونه‌ام؟» گفتم: «نه، من سگ کی باشم همچی فکری بکنم؟» گفت: «دمت گرم!» گفتم: «دم خودت گرم!»

«راسی راسی فرار کردی؟» همان‌جور که به جلو خیره بود گفت: «یه دیوونه هیچ‌وقت فرار نمی‌کنه.» گفتم: «یعنی فرار نکردی؟» گفت: «تو فکر می‌کنی من دیوونه‌ام؟» گفتم: «نه، من سگ کی باشم همچی فکری بکنم؟» گفت: «دمت گرم!» گفتم: «دم خودت گرم!»

340

37

(0/1000)

نظرات

سحر

سحر

1 ساعت پیش

این کتاب عشق پدر دختری رو خیلی قشنگ به تصویر کشید. به خصوص تلاشای پدر زیبا که با وجود عدم تعادل روانی که داشت برای خوشحالی دخترش هر کاری می‌کرد:)

0