بریدهای از کتاب خیابانی به رنگ ماه اثر کارن فاکسلی
1403/4/6
صفحۀ 249
وقتی به پایین پله ها رسیدیم، مامور پلیس دوباره گفت:<<جواب بَدی،بَدی نیست.>> و به من لبخند زد. دلم می خواست بپرسم (اما اگه کسی دو بار اشتباه کنه چی؟ یا سه بار، یا پنج بار؟) حس کردم یک عالمه اشتباه توی وجودم تلنبار شده. انگار فقط سد بی جانی بودم که جلوی یک عالمه کار اشتباه را گرفته بود
وقتی به پایین پله ها رسیدیم، مامور پلیس دوباره گفت:<<جواب بَدی،بَدی نیست.>> و به من لبخند زد. دلم می خواست بپرسم (اما اگه کسی دو بار اشتباه کنه چی؟ یا سه بار، یا پنج بار؟) حس کردم یک عالمه اشتباه توی وجودم تلنبار شده. انگار فقط سد بی جانی بودم که جلوی یک عالمه کار اشتباه را گرفته بود
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.