بریدۀ کتاب
1402/10/14
صفحۀ 17
ناگهان گوزن ها را دیدم که به سمتم می دویدند. زانو زدم و گونه ام را تکیه دادم به لوله تفنگ. گوزن ها از فرط ترس چنان می دویدند که متوجه حضور من نشدند. شاید هم توان هراسیدن از یک دشمن دیگر را نداشتند.
ناگهان گوزن ها را دیدم که به سمتم می دویدند. زانو زدم و گونه ام را تکیه دادم به لوله تفنگ. گوزن ها از فرط ترس چنان می دویدند که متوجه حضور من نشدند. شاید هم توان هراسیدن از یک دشمن دیگر را نداشتند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.