بریده‌ای از کتاب بازگشت: پیام هایی از تجربه های نزدیک به مرگ اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 8

کنار پیرمرد ایستادم و به او خیره شدم. آنقدر پیر بود که تمام صورتش چین و چروک داشت... جوان لبخندی زد و گفت: پسر جان، این پیرمرد، اعمال صالح توست. این پیرمرد نمازهای توست. هیچکس تنها راهی بهشت نمی‌شه. همه با اعمال خوب خودشان راهی می‌شن.

کنار پیرمرد ایستادم و به او خیره شدم. آنقدر پیر بود که تمام صورتش چین و چروک داشت... جوان لبخندی زد و گفت: پسر جان، این پیرمرد، اعمال صالح توست. این پیرمرد نمازهای توست. هیچکس تنها راهی بهشت نمی‌شه. همه با اعمال خوب خودشان راهی می‌شن.

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.