بریدهای از کتاب Eighty Six (86) اثر Asato Asato
1404/5/16

2.5
1
صفحۀ 74
سرنوشت آنها این بود که در گوشهای ناشناخته از میدان نبرد بمیرند، مانند ابزارهایی که استفاده شدهاند دور انداخته شوند، از حقوق و کرامت انسانیشان محروم شوند، بدون قبری برای آرمیدن، بدون نام یا افتخاری که بتوان روی سنگ قبرهای وجود نداشتهشان حک کرد. درست مانند میلیونها همرزمی که در میدان نبرد جان باخته بودند، تنها کاری که میتوانستند انجام بدهند این بود که اسکلتهایشان را به یکدیگر بسپارند. Their fate was to die in an unknown corner of a battlefield, discarded like tools that had been used up, stripped of their rights and human dignity, without a grave to rest in or a name, or an honor to etch onto their nonexistent tombstones. Just like their millions of brethren who’d died on the battlefield, the most they could do was entrust their skeletons to one another.
سرنوشت آنها این بود که در گوشهای ناشناخته از میدان نبرد بمیرند، مانند ابزارهایی که استفاده شدهاند دور انداخته شوند، از حقوق و کرامت انسانیشان محروم شوند، بدون قبری برای آرمیدن، بدون نام یا افتخاری که بتوان روی سنگ قبرهای وجود نداشتهشان حک کرد. درست مانند میلیونها همرزمی که در میدان نبرد جان باخته بودند، تنها کاری که میتوانستند انجام بدهند این بود که اسکلتهایشان را به یکدیگر بسپارند. Their fate was to die in an unknown corner of a battlefield, discarded like tools that had been used up, stripped of their rights and human dignity, without a grave to rest in or a name, or an honor to etch onto their nonexistent tombstones. Just like their millions of brethren who’d died on the battlefield, the most they could do was entrust their skeletons to one another.
فاطمه خوران🇮🇷🇵🇸
1404/5/16
0