بریده‌ای از کتاب روزنه آبی اثر اکبر رادی

آرزو ارجمند

آرزو ارجمند

7 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 27

خانمی: اگه منظورت آقاجون‌ته، هزار هم بگی اون پدرشه. افشان: آره! پدری که تاریک روشنای صبح می‌رفت  بالا سرش و با توک پا  از خواب بلندش می‌کرد که با یه چتر وصله دار و کله تراشیده پاچه های شلوارشو تو چکمه های پلاستیکی فرو کنه، بدو بدو زیر بارون بره مغازه  و سر یه تومن با مشتری چونه بزنه. این مثلا جمعه‌هاش بود. در حالی‌که روحش از اون خم های ماهی و پیشخان و دخل و چرتکه بیزار بود و بالاخره خودشو خلاص کرد، خودشو آزاد شد ولی من ... .

خانمی: اگه منظورت آقاجون‌ته، هزار هم بگی اون پدرشه. افشان: آره! پدری که تاریک روشنای صبح می‌رفت  بالا سرش و با توک پا  از خواب بلندش می‌کرد که با یه چتر وصله دار و کله تراشیده پاچه های شلوارشو تو چکمه های پلاستیکی فرو کنه، بدو بدو زیر بارون بره مغازه  و سر یه تومن با مشتری چونه بزنه. این مثلا جمعه‌هاش بود. در حالی‌که روحش از اون خم های ماهی و پیشخان و دخل و چرتکه بیزار بود و بالاخره خودشو خلاص کرد، خودشو آزاد شد ولی من ... .

6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.