بریدهای از کتاب سفر پاندای بزرگ و اژدهای کوچک اثر جیمز نوربری
1404/2/26
صفحۀ 149
اژدهای کوچک گفت: ((حس میکنم یه کم شبیه این فنجون هستم. دوران سختی رو گذروندم و حس میکنم آسیب دیدم.)) اون فنجانش را سمت ماه گرفت و گفت:((ولی خب، نور از همین ترکهای کوچیک رد میشه.))
اژدهای کوچک گفت: ((حس میکنم یه کم شبیه این فنجون هستم. دوران سختی رو گذروندم و حس میکنم آسیب دیدم.)) اون فنجانش را سمت ماه گرفت و گفت:((ولی خب، نور از همین ترکهای کوچیک رد میشه.))
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.