بریدهای از کتاب آبنبات نارگیلی اثر مهرداد صدقی
1403/10/7

آبنبات نارگیلی جلد 4
4.4
73
صفحۀ 363
تا برسم خانه کمی دیر شد. وقتی رسیدم فهمیدم بی بی، بی بی عزیزم، همان شبی که من توی راه بودم، برای همیشه به خاطره ها پیوسته است. با شنیدن این خبر دیگر نتوانستم روی پاهایم بایستم. نشستم و گریه کردم. دوست داشتم ببینمشو لااقل با او خداحافظی کنم. اما حیف که نشد! *به یاد همه مادربزرگ های آسمانی.
تا برسم خانه کمی دیر شد. وقتی رسیدم فهمیدم بی بی، بی بی عزیزم، همان شبی که من توی راه بودم، برای همیشه به خاطره ها پیوسته است. با شنیدن این خبر دیگر نتوانستم روی پاهایم بایستم. نشستم و گریه کردم. دوست داشتم ببینمشو لااقل با او خداحافظی کنم. اما حیف که نشد! *به یاد همه مادربزرگ های آسمانی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.