بریدهای از کتاب اردیبهشت اثر محمدرضا حدادپور جهرمی
1403/9/21
صفحۀ 15
:گفتم لطف میکنین چطوری میتونم باهاتون هماهنگ کنم؟» :گفت شماره م رو یادداشت کنین ...۰۹۱۱ گوشی ام را بیرون آوردم و شماره اش را وارد کردم :گفت یه» تک بزن که شماره تون رو داشته باشم. تک زدم و شماره ام افتاد داشت شماره ام را ذخیره میکرد دیدم که نوشت «آقا محسن پارک النگدره» بعد كه ديد من مانده ام اسمش را چه ذخیره کنم گفت: «بهاره» سرم را بلند کردم به چشمانش زل زدم و گفتم «اسمتونه؟!» سرش را با لبخند تکان داد و تأیید کرد و گفت: دیدم معذبی! گفتم نجاتت بدم آقا محسن!»
:گفتم لطف میکنین چطوری میتونم باهاتون هماهنگ کنم؟» :گفت شماره م رو یادداشت کنین ...۰۹۱۱ گوشی ام را بیرون آوردم و شماره اش را وارد کردم :گفت یه» تک بزن که شماره تون رو داشته باشم. تک زدم و شماره ام افتاد داشت شماره ام را ذخیره میکرد دیدم که نوشت «آقا محسن پارک النگدره» بعد كه ديد من مانده ام اسمش را چه ذخیره کنم گفت: «بهاره» سرم را بلند کردم به چشمانش زل زدم و گفتم «اسمتونه؟!» سرش را با لبخند تکان داد و تأیید کرد و گفت: دیدم معذبی! گفتم نجاتت بدم آقا محسن!»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.