بریدۀ کتاب

پنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلا
بریدۀ کتاب

صفحۀ 270

حسین وقتی میگفت هل من ناصر ینصرني نمیخواست کسی دستش را بگیرد دوست داشت تا میتواند دست کسی را بگیرد؛ شاید دست من و تو را. یادت باشد دستمان را دراز کنیم برای نجات

حسین وقتی میگفت هل من ناصر ینصرني نمیخواست کسی دستش را بگیرد دوست داشت تا میتواند دست کسی را بگیرد؛ شاید دست من و تو را. یادت باشد دستمان را دراز کنیم برای نجات

1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.