بریده‌ای از کتاب سووشون اثر سیمین دانشور

Mahsa Vazin

Mahsa Vazin

1404/4/1

بریدۀ کتاب

صفحۀ 227

زیر لب می­‌گفت: نسل‌شان را از روی زمین بردار و همه را خلاص کن. این‌ها که آدم بشو نیستند. حیف از آن جرقه‌هایی که از آتش دل خودت در سینه ­های‌شان ودیعه گذاشتی! جان به جان‌شان بکنی تخم و ترکه‌های آن عنتر حرف نشو هستند. خودت که بالای سرشان بودی چه بلاها که سر همدیگر در نیاوردند، حالا می‌­خواهی افسارشان را دست خودشان بدهی؟ از وقتی روی دو پایشان ایستادند ذوق­ زده شدی، هی از نژاد شریف انسانی حرف زدی. نژاد شریف انسانیت را می­‌شناسم، این طور که شنیده‌­ام غیر از کشت وکشتار و ضعیف چزانی هنری ندارد.

زیر لب می­‌گفت: نسل‌شان را از روی زمین بردار و همه را خلاص کن. این‌ها که آدم بشو نیستند. حیف از آن جرقه‌هایی که از آتش دل خودت در سینه ­های‌شان ودیعه گذاشتی! جان به جان‌شان بکنی تخم و ترکه‌های آن عنتر حرف نشو هستند. خودت که بالای سرشان بودی چه بلاها که سر همدیگر در نیاوردند، حالا می‌­خواهی افسارشان را دست خودشان بدهی؟ از وقتی روی دو پایشان ایستادند ذوق­ زده شدی، هی از نژاد شریف انسانی حرف زدی. نژاد شریف انسانیت را می­‌شناسم، این طور که شنیده‌­ام غیر از کشت وکشتار و ضعیف چزانی هنری ندارد.

13

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.