بریده‌ای از کتاب کودک جادو بخش اول اثر تری بروکس

Sh

Sh

1404/6/4

بریدۀ کتاب

صفحۀ 12

یک لحظه این کلمه ذهنش را مشغول کرد؛ صبوری. وسط یکی از راهروهای بی سروته مجتمع سر جایش ایستاد و به صبوری فکر کرد. صبر کرده بود که چه خبر بشود؟ گذشت زمان معنای صبوری را تغییر داده بود. صبر کرده بود تا جنگ‌ها به خوبی و خوشی تمام شوند. بعد صبر کرده بود که یک کسی بیاید و جای خدمه‌ای را که سر پست فرماندهی این مجتمع موشکی زنده مانده بودند بگیرد. بعد فقط صبر کرده بود که به او اجازه بدهد از آنجا بیاید بیرون چون خودش نمی‌توانست برود، باید کسی صاحب صلاحیت پیدا می‌شد، کسی که به او بگوید وقت رفتن است. خودش کلید آسانسورهای منتهی به سطح زمین را نداشت.

یک لحظه این کلمه ذهنش را مشغول کرد؛ صبوری. وسط یکی از راهروهای بی سروته مجتمع سر جایش ایستاد و به صبوری فکر کرد. صبر کرده بود که چه خبر بشود؟ گذشت زمان معنای صبوری را تغییر داده بود. صبر کرده بود تا جنگ‌ها به خوبی و خوشی تمام شوند. بعد صبر کرده بود که یک کسی بیاید و جای خدمه‌ای را که سر پست فرماندهی این مجتمع موشکی زنده مانده بودند بگیرد. بعد فقط صبر کرده بود که به او اجازه بدهد از آنجا بیاید بیرون چون خودش نمی‌توانست برود، باید کسی صاحب صلاحیت پیدا می‌شد، کسی که به او بگوید وقت رفتن است. خودش کلید آسانسورهای منتهی به سطح زمین را نداشت.

5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.