بریده‌ای از کتاب کتاب آه: بازخوانی مقتل حسین ابن علی (ع) اثر یاسین حجازی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 410

گردی سخت سیاه و تاریک برخاست و بادی سرخ وزید که هیچ چیز پیدا نبود : آسمان سرخ گردید و آفتاب بگرفت - چنان که ستارگان در روز دیده شدند. هیچ سنگی را برنداشتند، مگر زیر آن خون تازه بود. مردم پنداشتند عذاب فرود آمد. کسی در لشکر آمد و فریاد می‌زد. او را از فریاد منع کردند. گفت:(( چگونه فریاد نزنم و حال آن که میبینم رسول خدا را : ایستاده، نگاه به زمین می‌کند و جنگ شما را می‌نگرد. و من میترسم بر اهل زمین نفرین کند و من با آنها هلاک شوم.)) آنها با یکدیگر گفتند ((دیوانه است. )) او جبرائیل بود.

گردی سخت سیاه و تاریک برخاست و بادی سرخ وزید که هیچ چیز پیدا نبود : آسمان سرخ گردید و آفتاب بگرفت - چنان که ستارگان در روز دیده شدند. هیچ سنگی را برنداشتند، مگر زیر آن خون تازه بود. مردم پنداشتند عذاب فرود آمد. کسی در لشکر آمد و فریاد می‌زد. او را از فریاد منع کردند. گفت:(( چگونه فریاد نزنم و حال آن که میبینم رسول خدا را : ایستاده، نگاه به زمین می‌کند و جنگ شما را می‌نگرد. و من میترسم بر اهل زمین نفرین کند و من با آنها هلاک شوم.)) آنها با یکدیگر گفتند ((دیوانه است. )) او جبرائیل بود.

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.