بریدۀ کتاب
7 روز پیش
صفحۀ 73
من اگر با خدای خودم روزگار سپری میکردم امید، غریبه ترین واژه زندگیام میشد. مگر با خدای ما میشود امید را چشید؟ خانه خدای خیالی ما، مسلخ امید است. امیدوار بیایی، جنازه بی جان و سربریده امید را میگذارند در آغوشت و بر میگردی. ناامید هم اگر بیایی اصلا فرصت بازگشت پیدا نمیکنی همان جا نقش زمین میشوی و میمیری.
من اگر با خدای خودم روزگار سپری میکردم امید، غریبه ترین واژه زندگیام میشد. مگر با خدای ما میشود امید را چشید؟ خانه خدای خیالی ما، مسلخ امید است. امیدوار بیایی، جنازه بی جان و سربریده امید را میگذارند در آغوشت و بر میگردی. ناامید هم اگر بیایی اصلا فرصت بازگشت پیدا نمیکنی همان جا نقش زمین میشوی و میمیری.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.