بریدهای از کتاب تنها زندگی می کنی: ابوذر غفاری اثر محمود پوروهاب
1402/11/25
صفحۀ 10
باید خودم بروم خودم نه خودم باید برم باید خود را مهیا کنم بیشتر و بیشتر هنوز دلم میلرزد دستم میلرزد هنوز دلم خام است هنوز آماده روبرو شدن با او نیستم باید دیگری را بفرستم مثل کودکی شاد و شرمگین بود که از دیدار مهمانی عزیز پشت در پیدا و ناپدید میایستید و دیگر را به درون هول میداد حسی این چنین است چیزی مثل رفتن و ماندن
باید خودم بروم خودم نه خودم باید برم باید خود را مهیا کنم بیشتر و بیشتر هنوز دلم میلرزد دستم میلرزد هنوز دلم خام است هنوز آماده روبرو شدن با او نیستم باید دیگری را بفرستم مثل کودکی شاد و شرمگین بود که از دیدار مهمانی عزیز پشت در پیدا و ناپدید میایستید و دیگر را به درون هول میداد حسی این چنین است چیزی مثل رفتن و ماندن
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.